دیروز با آقا جون رفتیم باغ و کلی عکس گرفتیم. حیف که هوا سرد بود.
ببین مث فیلم هندی هاشده
دیشب هم این عکس رو گرفتم
جدیداَ یه دستت رو میگیرم توی خونه با هم قدم میزنیم خیلی دوس داری تازشم دیروز که میرفتیم خونه آقا جوشکار تا سر کوچه خودت البته با کمک من راه رفتی ولی اینقد که پسر شیطونی هستی همش حواست به دورو برته و یه ربع طول کشید تا سر کوچه رسیدیم خدا کنه زودتر راه رفتن رو یاد بگیری دیگه کمرم داغون شده مامان ، وزنت داره روز به روز بیشتر میشه الان 13و 800 ای
شکمو مامانی میدونی کشک رو خیلی دوس داری و دوغ هم همینطور اگه سرگرم بهترین بازیت هم که باشی اگه دوغ رو بهت نشون بدم سریع میای، وای که چه خوشمزه می خوری با هر قورت دوغ واسه خودت هی دس میزنی از خوشحالی
وای که چه شیرینی مامان این روزها رو با هیچی عوض نمیکنم
نظرات شما عزیزان: